من خدايي ازتو ميسازم ، خدا
درخيالم خانقايي ازتوميسازم خدا
خيس ميشم زيرچتر پلکه چشمانم چرا ؟
دستم ومحکم گرفتم به دامانت ، خدا
گفتم او راعاشقي کارآساني که نيست
پرده پوشي ازرازها کارآساني که نيست
آه شدم بندي زندان دنيا ، چرا ؟
اين همه تصويرزيباه ، زمستان است خدا
من بجزتوهرشب مهمان رويا ميشوم
نامه ها را پاره و ، غرق دنيا ميشوم
هرچه ساختم با تو مي دانم که هست
صبح غرق سياه موج ، موها ميشوم
دورم ازکعبه ونزديکتراز ، کعبه توايي
برميگرددغلام ، سرور آن روز توايي
غ..ر..آ
برچسب : نویسنده : 8pershangd بازدید : 111