مي گفت : کسي هرشب
صبحدم ميرود ، ستاره
دل مي گفت : نگهدارش
من خوي تورادارم ، ستاره
توبي خبرازفريب فردااي
ميريخت به چشمانم غبارجدايي
حس نمي کرد دگرتنم ، دستهايت
نفسم رهانمي گردد به تنهايي
مي شکفت عشق ومي گفتم
دلداده توراچه شد که تنهايي
دل مي کفت : برو به دنبالش
غلام مي گفت : خدا ، نگهدارش
غروب سايه ، مي گسترد به نيمروز
ميرسد باز آيه هاي شب ، ازپس روز
مي دويد نفس درگيسوان غزلهاي تو
ميخواند آيه هايي ، ازعزلهاي تو
غ..ر..آ
برچسب : نویسنده : 8pershangd بازدید : 117