افسرده و زارنمیروم ، ازشهرشما شورید دلی مانده ، پیش شما مکن دل زنده بگور ، مگر درشهرشما رسم است آمدم وصل کنم دل ، درشهرما. یاد وصل رسم است گرچه میرقصد اشک ، نگیززمن چشمه ی عشق است شایدآن غنچه ی شاد که, ...ادامه مطلب
سبزی ساقه که روح مرا ، نوازش میکرد درد دل باسنگ میکردم و ، اوگوش میکرد مرده بودم همچوبرگهای ، خزان آن شراب روی او ، مدهوشم کرد میدمید دَم. به مردابِ ، رکهای تنم ازباده اومست و ، تن نوش کرد آن دّره بنفشی که ، حصارم کردبود در دَم بلبل دَمید وازخواب ، بیدارم کرد رنگ می باخت ومیکریخت ، سایه ها ازنورطلائ ، ماهی? مُرداب ، بازی میکرد گوش کن غلام. چون سنگ ، نشنید نگیر ازباده خوش و اورا ، نادیده نگیر غ..ر..آ ,سبزي,ساقه,نوازش,ميکرد,باسنگ,ميکردم ...ادامه مطلب
چه شبهای که بی فانوس ، میرفتیم تهی وستانمان بود و ، پی نورمیرفتیم همه یاران ستاره ، گشتن و رفتن رها کردن مرا مجره و، یاران رفتن طنین لحظه هامان پرُبود ، ازشور مستی نشانِ باغ زمُرد را ، گرفتند ورفتن گرفتن دستم ومیکشیدن ، گاه وبی گاه هنوزم آیینه میکشد ، انتظار رهناه سر هرکوچه حک شده ، نام یاران غلام تنها و بی چتر ، زیر باران چراغ بسترخاک بیابان ، خاموش شهیدان ره نشاند ، دراین عزم مه آلود غ..ر..آ ,شبهاي,فانوس,ميرفتيم,تهي,وستانمان,بود,نورمير ...ادامه مطلب
جدایی شوخی نیست که من ، ازتوجداشم کنارم باشی و بی تو ، رها. شم محاله قلبم بی تو ، طاقت بیاره کنارم هستی و ، من بی وفا شم نشم دلتنگ تو ، امکان نداره نه نه نمی تونم ، بی تورها. شم بی تو شیشه ام کنارسنگ ، همیشه همیشه باشی و ، غلام ازتو جدا شه ؟ نکندم دل زتو ، دلدار توهستی منم ساقه? خاردار گل بی خار ، توهستی غ..ر..آ ,جدايي,شوخي,نيست,ازتوجداشم,کنارم,باشي ...ادامه مطلب
گفتم که زعشقت رخ ، پنهان کنم کس نخواند تورا و ، عشق پنهان کنم وعظ چوبه منبرشد ، ازعشق یار آنجا چگونه عشق ، پنهان کنم گلها که به اشک شب ، گفتن شبنم هرجا نام وحد یث توگفتند ، چکنم حافظ نه قلندربود و ، نه درویش عاشق شد وازتومیگفت و ، نه درویش درویش به کشکول وموی بلندش ، شدهویدا این عشق عرض وسماَ ، , ...ادامه مطلب
برای من ای مهربان ، چراغی بیاور که چراغ خوشبختی ، توباشی من ازدریچه شب ، به تو دلبستم تودرانتهای شب ، چراغ من باشی وحشت ازگمشدگی ، خود دارم برآسمان مه آلود ، تویارم باشی همچون نگاه گیاه هانِ ، ته دریا آن روزنه ی نورم ، توباشی جرئت میکنم عشق را ، درآئینه بنگرم وقتی حس سبز ، چشمانم باشی افسون م, ...ادامه مطلب
بازکن بند ، ازسرگیسوی کمند و رهاکن که دلم ، به اوبند است بند ازسرآن جامه برون آر ، که ببویم چوگل تا بنوشم ، شهد شیرین لبهای تورا تابه کی درد. عطش ، بس کن همه شب به سرآرم ، یاد تورا تومرا مبرزیاد ، که خوب دانی که من ازدل نکنم ، بنیاد تورا باده ای زده ام ، ازجام لبت که زیاد نمیبرم مستیء ،, ...ادامه مطلب
من ازآدمها ، حرف ها شنیدم که باید روی پای ، تو بیفتم خودت دیدی که حرفی نگفتم من ازحالم به غیرازتو نگفتم میشن ورنگا رنگ آدم ، یه جوری همیشه تو همونی وهمونی همه رفتن ومیراند ، زندگی کن تو که باهمه ماندی می مونی همیشه میکنم عاشقت را اقرار همین عشق شود تگراروتگرار من هرجا کُم میشم توپیدا م, ...ادامه مطلب
من ازآدمها ، حرف ها شنیدم که روی پای ، تو باید بیفتم خودت دیدی حدیثی ، من نگفتم من ازحالم به کس ، غیرازتو نگفتم چه رنگا رنگ آدمها ، یه جوری همیشه تو ، همونی و، همونی همه رفتن ومیراند ، یه روزی تو که باهمه ماندی ، می مونی همیشه میکنم عاشقت را ، اقرار همین عشق شود ، تگراروتگرار من هرجا ک, ...ادامه مطلب
هوای گریه دارم ، من ازقفس گریختم کجاروم بجزتو ، که گلشنی ندارم چودیده برگشودم ، به راه رفته ام باز کسی نبست به رویم ، بجزخودم در ، باز چودل به اوبستم ، رها بر ، موج و تخته من هرچه ازاو دور ، نزدیک به سینه ام بود کی ترکنم گلو را ، ای آشنا به یادت لعل لبت باده چشم توچون ، سبو بود بگوبه پاسخی که ، , ...ادامه مطلب
شراربه جانم ريزو ، ساقي من باشکه ازرنگ عقيق ، لبان تو مستم چنان خواندي مرا زجام لبانت ، به عشقکه من ازهمه خاکيان ، زعشقت مستم بيا بنشين وخلوت مرا ، ماهتاب باشکه ز روي تو آفتاب هم ، خجل ماند بيا که مرا قراري ، نيستسپيده زد وخواب بچشم من, ...ادامه مطلب
من خيره به آئينه و ، آئينه به من بازآهي کشيدم که چه شد ، اي سرتن ناز ازعشق دل انگيزتو ، بهانه داشتم آهسته به آئينه گفتم ، کودلبر تن ناز برتن فشاندم عطر ، فراوانبرچشم کشيدم سرمه ي کرمان باد آيد وافشان کند ، زلف تورا جانمن خال لبت , ...ادامه مطلب
درد عشقت که مرا ، سوخت وآه !يادگاري بجا مانده ، دريغ خيره ماندم به ره ، تو ميداني کيست ؟نامه اي هست که شادم کند ، اما دريغ چه خطائي کردام ، که فتادم به زمينرشته ي الفت ياران ، زمن بگسست در دلش بود اگرجائي مرا ، خوش بودماوچنان رفت که د, ...ادامه مطلب
بنازم دلربااي که ، شراب ازدست ساقي خورددراين ميخانه بنشستند و ، با اين واژهامستند مکن شوريده حالم را ، که هرمستي ، مستي نيست زمين است که ميچرخد ، ويا من مست ومدهوشم , ...ادامه مطلب
باچشم دل انگيز توهر ، پيمان که بستمفريادزدم ، پيمانه ي ، پيمان شکستم ديوانه گسستم ، غم ، ازدل شيداکم فتنه گري کن ، که پيمانه شکستم جزخواهش بي جا وهوس ، ازتوچه ديدم ؟اين چشم دلم را به چشمان هوسبازتوبستم آن فته گري وهوسم ، سربُريدمدرگورنهادم ، به عزايش ، نگريستم مي. خورد و غلام و ،, ...ادامه مطلب