تنک غروب که نارنج ميشه آس

متن مرتبط با «مستی را بهانه» در سایت تنک غروب که نارنج ميشه آس نوشته شده است

باران

  • .. باران..هر جا که عشق با شد،باران ببارد... در برت يار شيرين باشد و... باران ببارد...  بهِ چه بهتر همسرت باشد و... باران ببارد... غ.. ر.. آ  , ...ادامه مطلب

  • عشق آدم را به شهرِ ، ناشناخته مي برد ...

  • عشق آدم را به شهرِ ، ناشناخته می برد ... وقتیکه سوارِ، قطارش شدی ... تاباغ جنون و ، دل سوخته میبرد ... این ریل عاشق با ، واگن های پرازشرر ... وقتی سوارشدی ، ترا تا خدا می برد ... غ..ر..آ , ...ادامه مطلب

  • مي نشيندهرشب خواب ، پشت پلک چشمانم و ... روياي ترا در دل دارم

  • می نشیندهرشب خواب ، پشت پلک چشمانم و ... رویای ترا در دل دارم ... گه نمی خوابم ، مبادا ... بگذرد ازیادم ... عمریست اسیرم ، به یاد وخیال تو ... میزندآتش به بنیادم ... آه مبادا بگذری ازیادم ، نسیم آورد نفسهایت را و ... عطرت میرسد به فریادم ... عجب رنجی دارد این عشق ، که می آید دردش ... شبها سراغم ... غ..ر..آ , ...ادامه مطلب

  • آمد به سراغم باز ، ريزد به تنم آتش

  • آمد به سراغم باز ، ریزد به تنم آتش بی مطرب ومِی? آمد ، ریخت برتنم آتش با آن طرب نازش ، بتخانه زدم آتش ای ماه ! توشاهد باش ، ازفتنه چشمش. میخانه بهم ریخته تنها دراین عالم ، درمن طرب ریخته ازگرمی لبان لاله رنگش ، شعروغزلم بهم ریخته اُفتد اگربه چنگ گیسو ، با مستی او غلام بهم ریخته غ..ر..آ , ...ادامه مطلب

  • شب شد و عشق باز ، طغيان کرد ... ديدام درانتطارو ، خواب را زارک

  • شب شد و عشق باز ، طغیان کرد دیدام درانتطارو ، خواب را زارکرد برتنم میزد تبی شلاق ، چشم را هوشیارکرد آسمان پرز پولک بود و ، ماه صورتش پنهان کرد دیدام همچون دیوارچین ، بسته بود مرزها را دگر دیده بستم ب, ...ادامه مطلب

  • توکجاي زپي ات ، ره صحرا گرفتم .... همه جا رد پايت ، زگل رعنا گ

  • توکجاي زپي ات ، ره صحرا گرفتمهمه جا رد پايت ، زگل رعنا گرفتم يک,توکجاي,گرفتم ...ادامه مطلب

  • سبزي ساقه که روح مرا ، نوازش ميکرد .. درد دل باسنگ ميکردم و ،

  • سبزی ساقه که روح مرا ، نوازش میکرد درد دل باسنگ میکردم و ، اوگوش میکرد مرده بودم همچوبرگهای ، خزان آن شراب روی او ، مدهوشم کرد میدمید دَم. به مردابِ ، رکهای تنم ازباده اومست و ، تن نوش کرد آن دّره بنفشی که ، حصارم کردبود در دَم بلبل دَمید وازخواب ، بیدارم کرد رنگ می باخت ومیکریخت ، سایه ها ازنورطلائ ، ماهی? مُرداب ، بازی میکرد گوش کن غلام. چون سنگ ، نشنید نگیر ازباده خوش و اورا ، نادیده نگیر غ..ر..آ ,سبزي,ساقه,نوازش,ميکرد,باسنگ,ميکردم ...ادامه مطلب

  • جدا زمن نيستي ، توهمه جا بامني ... نگاه به غيرنميکنم ، اي رازگفت

  • جدا زمن نیستی ، توهمه جا بامنی نگاه به غیرنمیکنم ، ای رازگفتنی نمانده غیرتوراه ، نشسته ام روبرو می طپد این سینه ام ، شیرین زبانم توبگو من بی قرار توآرام ، بی توقرارندارم بی خبری زمن تو ، باورکه من ندارم ؟ وای ازدمی که خورشید ، سحرطلوع میکند تونوری وسایه ها ، درمن غروب میکنند نجسته ام درجهان ، م, ...ادامه مطلب

  • گفتم که زعشقت رخ ، پنهان کنم ...کس نخواند تورا و ، عشق پنهان کن

  • گفتم که زعشقت رخ ، پنهان کنم کس نخواند تورا و ، عشق پنهان کنم وعظ چوبه منبرشد ، ازعشق یار آنجا چگونه عشق ، پنهان کنم گلها که به اشک شب ، گفتن شبنم هرجا نام وحد یث توگفتند ، چکنم حافظ نه قلندربود و ، نه درویش عاشق شد وازتومیگفت و ، نه درویش درویش به کشکول وموی بلندش ، شدهویدا این عشق عرض وسماَ ، , ...ادامه مطلب

  • غم درون ديدام را ، قطره قطره آب کن .... سايه سرک ميکشد ، توافت

  • غم درون دیدام را ، قطره قطره آب کن سایه سرک میکشد ، توافتاب کن شراربه جانم انداخت ایی ، اما ! بیا وشب مرا ، تومهتاب کن بی تومستی یم ، عذاب میشود توجام مرا ، پرازشراب کن نگاتومرا ، به اوج میبرد توآسمان مرا پراز ، شهاب کن بیاکه خوش می آیی ، ازسرزمین عطرها بیا وآسمان شهرمرا ، پرازشهاب کن بیا که بس, ...ادامه مطلب

  • براي من اي مهربان ، چراغي بياور ... که چراغ خوشبختي ، توباشي

  • برای من ای مهربان ، چراغی بیاور که چراغ خوشبختی ، توباشی من ازدریچه شب ، به تو دلبستم تودرانتهای شب ، چراغ من باشی وحشت ازگمشدگی ، خود دارم برآسمان مه آلود ، تویارم باشی همچون نگاه گیاه هانِ ، ته دریا آن روزنه ی نورم ، توباشی جرئت میکنم عشق را ، درآئینه بنگرم وقتی حس سبز ، چشمانم  باشی افسون م, ...ادامه مطلب

  • بيا اي بهتر از جان مگراز ما ، بهتري ديدي ...... زما رخ تابيدي و

  • بیا ای بهتر از جان مگراز ما ، بهتری دیدیزما رخ تابیدی و به چشمت ، دیگری دیدی؟ به چشمم چومی بینی گرانی های دردم رابه گل شبنمی بنشست به قطره ، گوهری دیدی به فریادم برس جانا ، درآغوش تو دارم جان  گمانم اختری دیدی ، درآسمان سحرگاهان مگرافسون شدی جانا ، ز افسون ها ، می دانی؟نکردی حال ما راخوش توافسونگر ،, ...ادامه مطلب

  • چهرات برگ گل ونازترازگل ، تواي .....رازصدغنجه ي نشکفته ي گل ، با

  • چهرات برگ گل ونازترازگل ، توایرازصدغنجه ی نشکفته ی گل ، بازتوای شادکن دل ما چنگی بزن ، برسازدلمنغمه پردازدراین پرده ساز ، توای ازتو وصحبت توآنچنان مست شومقصه ی عشق جانسوزم ، توای نکشم دست ازدامن او ، ای فلکهمه روح و راز و نیازم ، توای   شمع افروزمنی غروب ، چوخورشید مکناَتشه بوسه و ، نغمه ی ، تن ناز , ...ادامه مطلب

  • دل ساده من جفا را ، باورنمي کند ... بي مهري وحسرت را ، باورنمي ک

  • دل ساده من جفا را ، باورنمی کند بی مهری وحسرت را ، باورنمی کند آنچنان دل بسته است ، به مهر تو که بازهوای دلبر ، دیگرنمی کند باورم هست تورا ، خلاق ذهنم نیستی بی توعشق را ، چگونه باور کند ؟ مستی بوسهای بهار ، تلخی زما زدود این سیه بختی است که تورا ، باورنمی کنند نازشصت که مست ، جامت گشته ام عطش هوس را ، لبانم باورنمی کند خفته است مهرتو در ، سینه ی غلام قصه ی بی عشق را ، باورنمی کند غ..ر..آ , ...ادامه مطلب

  • زناله هاي من همراز و ، بگوش ... خفته نمي بينم چشم تورا و ، گوش

  • زناله های من همراز و ، بگوش خفته نمی بینم چشم تورا و ، گوش مراببخش مثل کله ی گرک زدام نهفتم ونالیدم و ، هستم گوش چومرغ شبم و ، زناله جانسوز امشب به طریقی ، زمیخانه بیاموز تب کردم وچون ، شعله سوزم یارب توطبیم شو و ، درمان بیاموز آوخ زسیاهئ  دل ، امشب من باخته ام رنگ و ، توبی رنگ رنجورم وتو ، آگ, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها