سبزی ساقه که روح مرا ، نوازش میکرد درد دل باسنگ میکردم و ، اوگوش میکرد مرده بودم همچوبرگهای ، خزان آن شراب روی او ، مدهوشم کرد میدمید دَم. به مردابِ ، رکهای تنم ازباده اومست و ، تن نوش کرد آن دّره بنفشی که ، حصارم کردبود در دَم بلبل دَمید وازخواب ، بیدارم کرد رنگ می باخت ومیکریخت ، سایه ها ازنورطلائ ، ماهی? مُرداب ، بازی میکرد گوش کن غلام. چون سنگ ، نشنید نگیر ازباده خوش و اورا ، نادیده نگیر غ..ر..آ ,سبزي,ساقه,نوازش,ميکرد,باسنگ,ميکردم ...ادامه مطلب