افسرده و زارنمیروم ،
ازشهرشما
شورید دلی مانده ،
پیش شما
مکن دل زنده بگور ،
مگر درشهرشما رسم است
آمدم وصل کنم دل ،
درشهرما. یاد وصل رسم است
گرچه میرقصد اشک ،
نگیززمن چشمه ی عشق است
شایدآن غنچه ی شاد که بدست آمد ،
هنرافسونگری عشق است
نرسد به لبم یا که لبم بازنشود ،
شعله ی آه لبم ازعشق است
میروم نه بدین سان که دورت سازم ،
بادلی شادغلام میرود از حرمت
چندخنده پلمپ کردم پنچره فولاد ،
بازهم دلم گره خورد پنچره فولاد. حرمت
غ..ر..آ
تنک غروب که نارنج ميشه آس...برچسب : نویسنده : 8pershangd بازدید : 111