زارشد چشمم ، ازنيا مدن تو
مي دود به ره ، به شوق ديدن تو
رشک ميبرم به شبنم ، روي گل
که چميده تاسحر ، پا به پاي تو
بيا به رخسارما کمي ، رنگ اميد بپاش
چوماهتاب زلف خود ، به شب مپوش تو
بيا وشبم را ، پراز ستاره کن
توماهتاب باش و ، عطرگل يخ را تازکن
بياکه غلام را خوش باد ، از چميد نت
سحرآمد وبلبل چه کند ، وقت رفتن نت
غ..ر..آ