ديدم درآئينه و ، آه چه اندوهي ... دلم گرفت و رفت ، هرسويي

ساخت وبلاگ


 


 


ديدم درآئينه و ، آه چه اندوهي


دلم گرفت و رفت ، هرسويي


 


فکراين بود ، که داشتم پر وبالي


نپريدم وگرفت ، آئينه زما حالي


 


عمري که به صد ، رنگ پائيزرفت


چون خاروخسي ، بود ورفت 


 


برفي شده بود سرم ، آئينه گفت


برسرنشسته ، برف سفيد


 


مي جستم درون کودکي يم هرسوي


مات مانديم درآئينه و ، موکشته سفيد


 


گذرعمربه جوي ديد ، غلام باريک


نه حرا سيم ازاين ، غول سفيد


 


غ..ر..آ


 


تنک غروب که نارنج ميشه آس...
ما را در سایت تنک غروب که نارنج ميشه آس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8pershangd بازدید : 116 تاريخ : شنبه 30 ارديبهشت 1396 ساعت: 12:47