درد عشقت که مرا ، سوخت وآه ! ... يادگاري بجا مانده ، دريغ

ساخت وبلاگ

درد عشقت که مرا ،


سوخت وآه !


يادگاري بجا مانده ،


دريغ


 


خيره ماندم به ره ،


تو ميداني کيست ؟


نامه اي هست که شادم کند ،


اما دريغ


 


چه خطائي کردام ،


که فتادم به زمين


رشته ي الفت ياران ،


زمن بگسست


 


در دلش بود اگرجائي مرا ،


خوش بودم


اوچنان رفت که ديده ،


زديدارم بست


 


هرکجا ميروم بازدلم هست ،


پي شان


خيره ماند چشم ترم ،


بردرمنزلشان


 


گرچه درحسرت عشق ،


ياد عشاق کردم


بردل پرشررم ياد آمد ،


خاطرشان


 


گفتم ازديده دور وازسينه ،


دورش سازم


کي رود ازياد ،


آنهمه خاطرشان


 


مرگ بايد که غلام را ،


دريابد


گرنه اين دردعشق ،


نرود ازيادم


 


 


غ..ر..آ

تنک غروب که نارنج ميشه آس...
ما را در سایت تنک غروب که نارنج ميشه آس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8pershangd بازدید : 85 تاريخ : شنبه 30 ارديبهشت 1396 ساعت: 12:47