رفيقانم چوقويي ، سبک بال رفتن
به دشت شقايق ، زدند و رفتن
چوخورشيد دورازساحل
همي سرمست وخوشحال ، رفتن
مرا برسينه ي موج ، به ساحل
رهاکردند و ، پاورچين رفتن
چوفرياد زدم در ره باد
ولي سرمست رقصان رفتن
مگربا ما سرياري نداشتيد ؟
غلام خسته را ، تنها گذاشتيد
غ..ر..آ
تنک غروب که نارنج ميشه آس...برچسب : نویسنده : 8pershangd بازدید : 99