کنارم نيستي و ، اما
هنوزخاطراتت هست
به رويم چشم ميبندي ،
هنوز برق نگاهت هست
هنوزم درد ميگيره ،
ازاين دلتنگي قلبم
چه کارکردي با دل ،
که رفتي و دق کردم
واسم سخت ونفس گيره ،
چرا برنميگردي
شبيه ابرو بارانم ،
نميداني چه کارکردي
منم يک کوهي ازقُصه ،
کسي ازاو نمپرسه
ميشم دلتنگ ومات ،
مثل باران رو شيشه
خودت نيستي اينجا و ،
نگاهت جا مانده
توگفتي منتظرباشم ،
مثل کوه يک سخره
چه کارکردي اي عشق ،
غلام گِشته وابسته
ميان خاطراتش ذلف ،
به ذلف اوبسته
غ..ر..آ
برچسب : نویسنده : 8pershangd بازدید : 121