مي رانم درسکوت سينه ، خشم را
نغمه هاي سرد باد و ، سخره ها
زيراين طاق نمناک چشم
ميشوند درهم ، با سايه ها
نغمه هايي که اسرار دلند
تلخ اما. درسينه جا خوش کرداند
بحرچه ازما گريزاني ، يار چرا ؟
پاي ما لغزيد ه ، درشيب راه ؟
درغبارشوم مهتاب ، ميترسم چرا ؟
شب ازاين روياي خواب ، ميترسم چرا ؟
درسکوت خاک عطرآگين شب
ناشگيبا ازسايه ها ميگريزم چرا ؟
همچوگلهايي که مستند ، ازشبنم
ما زاين مستي گريزانيم چرا ؟
سرد وسنگين ميرويم آخر ، روي دوش
کي بگيرد غلام ، جام ازمي فروش
غ..ر..آ
برچسب : نویسنده : 8pershangd بازدید : 129