به به مهتاب زلف تو را ، به زيرشانه افکند
صدها ستاره رصد ، برتاره. شانه افکند
باغ ازشکوفه پرشد ونسيم شانه زد
به شوق ديدن ، گل بلبل لب به ترانه زد
چيدن گل نشان تولد غنجه است
که غنجه بازشود ، به هواي لب تو
به بوسه رشک بَردَ ، ستاره زما
لب گزيدن به شرم ، ازحياي تو
به يک نگاه تو چشم ، ستاره باران شد
خوش آمدي ماهتاب ، که خانه ام گلشن شد
بيا کزآمدنت غلام ، جان ميگيرد
تو ناخدا باشي دريا ، جان ميگيرد
غ..ر..آ
برچسب : نویسنده : 8pershangd بازدید : 119