ببين حال که بيمارم ، کجاست خانه ي دلبر
مگردان رو ازما ، بيا پا ي دلم. دلبر
يجورا بيکسم اما هواي ، تودارم
شدم بازيگراما ، نقش نيست جانم
ميان اينهمه نقشه ، فقط نقش تورا دارم
ميان قاب اين سينه فقط عکس تورا دارم
يجورايي خدا آخر ، ما را هم مي بخشه
مکن بازيگري با دل ، مکش اينهمه نقشه
غلام داره گرا ميده ، که باورکني هستم
بگير دستم ويا را ، ازاين تنهايي خستم
تواين شبهاي سردرکم ، مکن بي روزنه مارا
يجوري دلبري کردي ، بيا و بگزارازما
غ..ر..آ
برچسب : نویسنده : 8pershangd بازدید : 110