تنک غروب که نارنج ميشه آس

متن مرتبط با «هاي» در سایت تنک غروب که نارنج ميشه آس نوشته شده است

صداي انفجار وموج و ، ناله هاي من ..... مانده يادکاربه رسم ، دلبر

  • صدای انفجار وموج و ، ناله های من مانده یادکاربه رسم ، دلبری های من حرفهای توغزل وترانه های ، من ازواژهای شعرت انکشت نما ، من می نالم زعشفت ، شبها ای بانگ عاشقانه ی ، شبهای من ازعاشقان چه میدانی ، رسم دلبری ؟ توداری نگاه به دلی که هست ، خانه من ؟ گرگوشت آشنا است ، به نوای من قدم رنجه کن و ، بیا به خا نه ی من تو ننگربه پیری ، به عشق زنده ام در این خزان توی ، جوانه ی من به چهره گرکشیده شده خط پبری ، ببین ؟ بررخم . زده انده ، تازیانه ی عشق نه دورازخانه ودروطنم ، همای عشق بیا که سینه ی غلام شده ، آشیانه ی عشق گرکه یا آورندعهد مردان ، زمانه ی ما ! به هرزبان به میان آورند ، سخن ازعشق غ..ر..,صداي,انفجار,وموج,ناله,هاي,مانده,يادکاربه,رسم,دلبر ...ادامه مطلب

  • چه شبهاي که بي فانوس ، ميرفتيم تهي وستانمان بود و ، پي نورمير

  • چه شبهای که بی فانوس ، میرفتیم تهی وستانمان بود و ، پی نورمیرفتیم همه یاران ستاره ، گشتن و رفتن رها کردن مرا مجره و، یاران رفتن طنین لحظه هامان پرُبود ، ازشور مستی نشانِ باغ زمُرد را ، گرفتند ورفتن گرفتن دستم ومیکشیدن ، گاه وبی گاه هنوزم آیینه میکشد ، انتظار رهناه سر هرکوچه حک شده ، نام یاران غلام تنها و بی چتر ، زیر باران چراغ بسترخاک بیابان ، خاموش شهیدان ره نشاند ، دراین عزم مه آلود غ..ر..آ ,شبهاي,فانوس,ميرفتيم,تهي,وستانمان,بود,نورمير ...ادامه مطلب

  • مي نهم پا ، به معبدعشق ....روي هرديوارش ، آيه هاي عشق

  • می نهم پا ، به معبدعشق روی هردیوارش ، آیه های عشق یکی مرامی گوید ، به که دل دادی که زدیدارش ، مستی باعشق من به بوی اوزنده و ، دورازمکر اوشیرین ومن ، فرهادم  به عشق زیرمژگان نازکش ، میدیدم مستی ی چشمانش را ، به عشق آیه های سیاه را ، خط خطی کن غلام تاسایه نگسترد روی ، آیه های عشق می کنم نفس رها ، درگیسوانش تاحس کند تنم ، گرمای عشق غ..ر..آ  , ...ادامه مطلب

  • زناله هاي من همراز و ، بگوش ... خفته نمي بينم چشم تورا و ، گوش

  • زناله های من همراز و ، بگوش خفته نمی بینم چشم تورا و ، گوش مراببخش مثل کله ی گرک زدام نهفتم ونالیدم و ، هستم گوش چومرغ شبم و ، زناله جانسوز امشب به طریقی ، زمیخانه بیاموز تب کردم وچون ، شعله سوزم یارب توطبیم شو و ، درمان بیاموز آوخ زسیاهئ  دل ، امشب من باخته ام رنگ و ، توبی رنگ رنجورم وتو ، آگ, ...ادامه مطلب

  • مي رانم درسکوت سينه ، خشم را ... نغمه هاي سرد باد و ، سخره ها

  • مي رانم درسکوت سينه ، خشم رانغمه هاي سرد باد و ، سخره ها زيراين طاق نمناک چشمميشوند درهم ، با سايه ها  نغمه هايي که اسرار دلند تلخ اما. درسينه جا خوش کرداند بحرچه ازما گريزاني ، يار چرا ؟پاي ما لغزيد ه ، درشيب راه ؟ درغبارشوم مهتاب ، ميترسم چرا ؟شب ازاين روياي خواب ، ميترسم چرا ؟ درسکوت خاک عطرآگين شبناشگيبا ازسايه ها ميگريزم چرا ؟ همچوگلهايي که مستند ، ازشبنمما زاين مستي گريزانيم چرا ؟ سرد وسنگين ميرويم آخر ، روي دوشکي بگيرد غلام ، جام ازمي فروش غ..ر..آ , ...ادامه مطلب

  • خاتوغزلهاي شعرم ..... اي قبيله ستوده ازعشق

  •  خاتون غزلهاي شعرماي قبيله ستوده ازعشقاي بلنداي جمالت حرمت عشقاي نازخرامت ، همه ي عشقعشاق همه  بر آ ستا نتچون ماه پرستيد ند ، آفتابيوسف ز درآمد چوخرامانآفتاب رفت وحراسانبرهرقدمت بنفشه ونسترن اويزتاعطربه گيرند چو دل انگيزگردن برافرازند ، به تما شابرچشم سياه تو دلاراگيسوي بلندش به شبم دادپيچم به تارمويش ، چوبيماردرباغ چشمت اسيرافسونگريدر وادي نجد،  تو کشت بيمارشهزاد ، ني و، افسانه شببيمارتواندغلامان وغلام هرشب غ..ر..آ , ...ادامه مطلب

  • غنچه تا لب بگشود ، روي گل پيداشد .... دُرلبهاي قشنگش ، خنده اي ز

  • غنچه تا لب بگشود ، روي گل پيداشددُرلبهاي قشنگش ، خنده اي زيبا شد چشم من آئينه و ، چشم تودرآن معنا شدچشم توصاعقه اي زد ، دل من شيدا شد  نگه ات کردم و ، احوالت پرسيدمنگه ام کردي واسراردلم رسوا شد شعله ي چشم توچون صاعقه بردل ميزدمرغ دل درقفسم ، سوي شما پرمي زد دل به اميد ببستم ، که چه روزآيي !نا اميدي که کفراست ، توکي مي آ يي ؟ کي دراين کهنه قفس ، بازدلم پرگيرد ؟روح اين غمزده پير ، دگرجان گيرد     من غلامم ، زسرشورتو دراين قفسمتاکه بازآيي ومن دمي مجددگيرم  غ..ر..آ, ...ادامه مطلب

  • گربگيرد اتصال ازگريه هاي نيمه شب ...... روشني راجسته ام ، ازعاشق

  •  گربگيرد اتصال ازگريه هاي نيمه شبروشني راجسته ام ، ازعاشقي نيمه شب  شاهدي دارم چودل سرگشته و ، رسوا اوستپرده برداشت برمن وخلوت سرايم ، نيمه شب چلچراغي در دل شب ، به دست آمد مرابرگرفت ازناله هاي نيمه شب بازعاشقي ديگرم ميل به آفتاب ومهتاب نيست چرا؟تا که درد آشنا شد نيمه شب ، با عاشقي نيمه شب بازدلبرطناز ، آمد با نسيمبوگل آمد نيمه شب باز ، باهواي نسيم در دل عاشق نيست خيال انگيزتراز روياي اورازنيک انديشي يش ، در سراي عاشقي يست کاروان آمد وصبح جدايي ، سرگرفت تا سحرگفتم ازاو ، شاعري بهانه ا ست همچوگل آيدغلام ، مهتاب ازقفاي نيمه روزمثل گل فصل کرد ، خالق مرا باعطر روز غ..ر..آ, ...ادامه مطلب

  • آمدم پيش او، دلواپسي هايم به رفت ..... تا درآغوشم کشيدم ، درد وغ

  • آمدم پيش او، دلواپسي هايم به رفتتا درآغوشم کشيدم ، درد وغمهايم به رفت من بسويت چشم وا کردامره ز دنيا ي خاطي ، جدا کردام باورکن توهستي دنياي من توي بيداري و روياي من  باورکن من که بيمارتواموقت رفتن عاشق و زارتوام زندگي بي تو، گم راهي استبي تواين زندگي ، پوشالي است بي تو کوتا نشود ، رزق و روزي جهانتا که اودارد، غلام کم ندارد در جهان غ..ر..آ, ...ادامه مطلب

  • کويرم خشک وتنهايم خدايا .... کويرهم صحبتش باد وسرما

  •  کويرم خشک وتنهايم خداياکويرهم صحبتش باد وسرما کويرروياي ، دريا ندارهکوير شبها يش ، پُرستاره کويروتک درخت وبرکه ي خشککه محکم کرد ريشه ، درخاک ترک خورد تنش ازباد صحرانگوديوانه هست وما ند تنها گذرگرکند چوپاني از را هبهش تکيه زند آرام ، گيره صداي نغمه ي چوپان وني وبادگرفت خستگي را ازتنش خاک دلش دريا شد و درخواب مي ديدکه چوپان رفته و، باران باريد که او گفتا غلام ، کويرانگيزه دارهمحاله تک درخت ، تنها بميره غ..ر..آ, ...ادامه مطلب

  • باصداي پاي تو،شهرچراغان ميشود ... گوچه هاي شهرمان نورباران ميشود

  • باصداي پاي تو، شهرچراغان ميشودگوچه هاي شهرمان نورباران ميشود آن سفرکرده که صد غزل خوان دارددربه رويش باز و دل ،غم هجران دارد بي توزمان گذاشت ومي گذارداي رفيقزمانه بشگست دل و، صدافسوس ودريغ درانتظارتودرآئينه گرالف م و، خوشگيد صورتمبه شوق ديد نت هنوز، مثل يک کودکم اگرچه رفته رفيق هرنفسم ازقفس بي خبربيا که با يک نظر، نگاه کند پشت سر صداي پاي تو وتپش قلب غلامچه خوش موسيقي شود، براي رآمشگران غ..ر..آ, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها