تنک غروب که نارنج ميشه آس

متن مرتبط با «صداي» در سایت تنک غروب که نارنج ميشه آس نوشته شده است

صداي انفجار وموج و ، ناله هاي من ..... مانده يادکاربه رسم ، دلبر

  • صدای انفجار وموج و ، ناله های من مانده یادکاربه رسم ، دلبری های من حرفهای توغزل وترانه های ، من ازواژهای شعرت انکشت نما ، من می نالم زعشفت ، شبها ای بانگ عاشقانه ی ، شبهای من ازعاشقان چه میدانی ، رسم دلبری ؟ توداری نگاه به دلی که هست ، خانه من ؟ گرگوشت آشنا است ، به نوای من قدم رنجه کن و ، بیا به خا نه ی من تو ننگربه پیری ، به عشق زنده ام در این خزان توی ، جوانه ی من به چهره گرکشیده شده خط پبری ، ببین ؟ بررخم . زده انده ، تازیانه ی عشق نه دورازخانه ودروطنم ، همای عشق بیا که سینه ی غلام شده ، آشیانه ی عشق گرکه یا آورندعهد مردان ، زمانه ی ما ! به هرزبان به میان آورند ، سخن ازعشق غ..ر..,صداي,انفجار,وموج,ناله,هاي,مانده,يادکاربه,رسم,دلبر ...ادامه مطلب

  • آن برتر آمد.... باطنين صدايش شکست .... آيينه فضا را.....

  • آن برتر آمد باطنين صدايش شکست  آيينه فضا را.....وکهکشان تنهايي وظلمت را درهم شکست.....شهاب نگاهش پرده سياهي را دريدوهاله ايي از نور  نقطه ايي را نشانه رفت.....مکه...!و ريگستان خاموشي راشکست.....ولالايي اندوه فرو ريختتراوش روشن نگاهش با زمزمه ي سبزالله آميخت .از تلاوت لب هايش آواي اميد جرقه زد.....در ته چشمانش شب فروريختومن.........در شکوه تماشاي ...... صداي خورشيد بودممحمد (ص)ختم رسولاً آمد...آن برترآمد..... غ..رآ, ...ادامه مطلب

  • باصداي پاي تو،شهرچراغان ميشود ... گوچه هاي شهرمان نورباران ميشود

  • باصداي پاي تو، شهرچراغان ميشودگوچه هاي شهرمان نورباران ميشود آن سفرکرده که صد غزل خوان دارددربه رويش باز و دل ،غم هجران دارد بي توزمان گذاشت ومي گذارداي رفيقزمانه بشگست دل و، صدافسوس ودريغ درانتظارتودرآئينه گرالف م و، خوشگيد صورتمبه شوق ديد نت هنوز، مثل يک کودکم اگرچه رفته رفيق هرنفسم ازقفس بي خبربيا که با يک نظر، نگاه کند پشت سر صداي پاي تو وتپش قلب غلامچه خوش موسيقي شود، براي رآمشگران غ..ر..آ, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها