تنک غروب که نارنج ميشه آس

متن مرتبط با «به نام خدايي كه وقت جدايي» در سایت تنک غروب که نارنج ميشه آس نوشته شده است

عشق آدم را به شهرِ ، ناشناخته مي برد ...

  • عشق آدم را به شهرِ ، ناشناخته می برد ... وقتیکه سوارِ، قطارش شدی ... تاباغ جنون و ، دل سوخته میبرد ... این ریل عاشق با ، واگن های پرازشرر ... وقتی سوارشدی ، ترا تا خدا می برد ... غ..ر..آ , ...ادامه مطلب

  • چهره به چهره باطرب ، نشسته اند عاشقان ... گفت وشنود ميکنند ،

  • چهره به چهره باطرب ، نشسته اند عاشقان ... گفت وشنود میکنند ، باچشم مست دلبران ... درطلب تو آسمان ، اَبربهار می شود ... دل به توجنگ می زند ؟، آهوی دشت دلبران ... درطلب تو می دود ، دل به دشت دلبران ... ایکه نهان نشسته ای ، پرده به ناز کناربزن ... کعبه توای می نگرم ؟، آهوی دشت دلبران ... غ..ر..آ , ...ادامه مطلب

  • سلام اين جند خط هم به مناسبت سال گرد مادم

  • وقت رفتن آن نگاهت ، آتش افکند به جان وسوخت دلم ... آه پرستوی دلم بالش شکست و ، شررافتاد به جان وسوخت دلم ... شمع دل را آتش افکندی و، آرامشم برهم زدی ... تاکه دل آگه به بوی توگشت ، عاقبت مجنونم کردی و سوخت دلم ... غ..ر..آ , ...ادامه مطلب

  • آمد به سراغم باز ، ريزد به تنم آتش

  • آمد به سراغم باز ، ریزد به تنم آتش بی مطرب ومِی? آمد ، ریخت برتنم آتش با آن طرب نازش ، بتخانه زدم آتش ای ماه ! توشاهد باش ، ازفتنه چشمش. میخانه بهم ریخته تنها دراین عالم ، درمن طرب ریخته ازگرمی لبان لاله رنگش ، شعروغزلم بهم ریخته اُفتد اگربه چنگ گیسو ، با مستی او غلام بهم ریخته غ..ر..آ , ...ادامه مطلب

  • شبها کناربرگه و ، يک آسمان سينه ريز

  • شبها کناربرگه و ، یک آسمان سینه ریز چشمای من به برگه و ، یک آسمان ستاره ریز آن برگه بود وآئینه ، دستم قلم را میکشید انگارچشانم ، شعروغزل را درتو دید چشم ودلم حس کرد تورا ، درآسمان کبود سکوت شب شد مثنوی ، نقش تورا دردل کشید از زندگی پُرمیشوم ، حس میکنم هردم تورا ازبد به دورشدغلام ، وقتی غزلهای تودید جزبا تونیست همسفر ، حس تودرهرسفر زیبا توای رعنا توای و ، باورم  درهرسفر غ..ر..آ, ...ادامه مطلب

  • زارشد چشمم ، ازنيا مدن تو ... مي دود به ره ، به شوق ديدن تو

  •  زارشد چشمم ، ازنيا مدن تومي دود به ره ، به شوق ديدن تو رشک ميبر,زارشد,ازنيا ...ادامه مطلب

  • صداي انفجار وموج و ، ناله هاي من ..... مانده يادکاربه رسم ، دلبر

  • صدای انفجار وموج و ، ناله های من مانده یادکاربه رسم ، دلبری های من حرفهای توغزل وترانه های ، من ازواژهای شعرت انکشت نما ، من می نالم زعشفت ، شبها ای بانگ عاشقانه ی ، شبهای من ازعاشقان چه میدانی ، رسم دلبری ؟ توداری نگاه به دلی که هست ، خانه من ؟ گرگوشت آشنا است ، به نوای من قدم رنجه کن و ، بیا به خا نه ی من تو ننگربه پیری ، به عشق زنده ام در این خزان توی ، جوانه ی من به چهره گرکشیده شده خط پبری ، ببین ؟ بررخم . زده انده ، تازیانه ی عشق نه دورازخانه ودروطنم ، همای عشق بیا که سینه ی غلام شده ، آشیانه ی عشق گرکه یا آورندعهد مردان ، زمانه ی ما ! به هرزبان به میان آورند ، سخن ازعشق غ..ر..,صداي,انفجار,وموج,ناله,هاي,مانده,يادکاربه,رسم,دلبر ...ادامه مطلب

  • چه شبهاي که بي فانوس ، ميرفتيم تهي وستانمان بود و ، پي نورمير

  • چه شبهای که بی فانوس ، میرفتیم تهی وستانمان بود و ، پی نورمیرفتیم همه یاران ستاره ، گشتن و رفتن رها کردن مرا مجره و، یاران رفتن طنین لحظه هامان پرُبود ، ازشور مستی نشانِ باغ زمُرد را ، گرفتند ورفتن گرفتن دستم ومیکشیدن ، گاه وبی گاه هنوزم آیینه میکشد ، انتظار رهناه سر هرکوچه حک شده ، نام یاران غلام تنها و بی چتر ، زیر باران چراغ بسترخاک بیابان ، خاموش شهیدان ره نشاند ، دراین عزم مه آلود غ..ر..آ ,شبهاي,فانوس,ميرفتيم,تهي,وستانمان,بود,نورمير ...ادامه مطلب

  • جدايي شوخي نيست که من ، ازتوجداشم .... کنارم باشي و بي تو ، ره

  • جدایی شوخی نیست که من ، ازتوجداشم کنارم باشی و بی تو ، رها. شم محاله قلبم بی تو ، طاقت بیاره کنارم هستی و ، من بی وفا شم نشم دلتنگ تو ، امکان نداره نه نه نمی تونم ، بی تورها. شم بی تو شیشه ام کنارسنگ ، همیشه همیشه باشی و ، غلام ازتو جدا شه ؟ نکندم دل زتو ، دلدار توهستی منم ساقه? خاردار گل بی خار ، توهستی غ..ر..آ ,جدايي,شوخي,نيست,ازتوجداشم,کنارم,باشي ...ادامه مطلب

  • جدا زمن نيستي ، توهمه جا بامني ... نگاه به غيرنميکنم ، اي رازگفت

  • جدا زمن نیستی ، توهمه جا بامنی نگاه به غیرنمیکنم ، ای رازگفتنی نمانده غیرتوراه ، نشسته ام روبرو می طپد این سینه ام ، شیرین زبانم توبگو من بی قرار توآرام ، بی توقرارندارم بی خبری زمن تو ، باورکه من ندارم ؟ وای ازدمی که خورشید ، سحرطلوع میکند تونوری وسایه ها ، درمن غروب میکنند نجسته ام درجهان ، م, ...ادامه مطلب

  • هرشب به آسمان عاشقانه ، نظاره ميکنم .... به من قلم دهيد ، نامه ر

  • هرشب به آسمان عاشقانه ، نظاره میکنم به من قلم دهید ، نامه را پُرستاره میکنم من ازوفای عشق ، دامنش را گرفتم درنگاهش نشاط ونغمه را ، ترانه میکنم آن نوای گرم لبان ، عاشقانه اش را مثنو و کتابِ و ، ترانه میکنم سرنهاده ام ، دراین سطور به این نشانِ  وفایش ، سجده میکنم مکر. نمی کندعاشق ، همه آگهید دردیا, ...ادامه مطلب

  • مي نهم پا ، به معبدعشق ....روي هرديوارش ، آيه هاي عشق

  • می نهم پا ، به معبدعشق روی هردیوارش ، آیه های عشق یکی مرامی گوید ، به که دل دادی که زدیدارش ، مستی باعشق من به بوی اوزنده و ، دورازمکر اوشیرین ومن ، فرهادم  به عشق زیرمژگان نازکش ، میدیدم مستی ی چشمانش را ، به عشق آیه های سیاه را ، خط خطی کن غلام تاسایه نگسترد روی ، آیه های عشق می کنم نفس رها ، درگیسوانش تاحس کند تنم ، گرمای عشق غ..ر..آ  , ...ادامه مطلب

  • بازکن بند ، ازسرگيسوي کمند و ... رهاکن که دلم ، به اوبند است ب

  •   بازکن بند ، ازسرگیسوی کمند و رهاکن که دلم ، به اوبند است بند   ازسرآن جامه برون آر ،  که ببویم چوگل تا بنوشم ، شهد شیرین لبهای تورا   تابه کی درد. عطش ،  بس کن همه شب به سرآرم ،  یاد تورا   تومرا مبرزیاد ، که خوب دانی که من ازدل نکنم ، بنیاد تورا   باده ای زده ام ، ازجام لبت که زیاد نمیبرم مستیء ،, ...ادامه مطلب

  • اي دل سرکش مگردرماندايي .... اين چنين شرربه جان انداخته ايي

  • ای دل سرکش مگردرماندایی   این چنین شرربه جان انداخته ایی  آتشی دربرق چشمت ، افروخته باز کاین چنین دریا ، به خون  آشفته ای موج غم  در تو غوغا می کندبی وفایی هایت ، بریار جفا می کند همچو توفان دریا  ، غوغا می کندانتظاری نیست اگر ، زورق  بشکند این چنین است که دل ،غوغا می کندبی وفایی ها را ، رسوا کند  , ...ادامه مطلب

  • بيا اي بهتر از جان مگراز ما ، بهتري ديدي ...... زما رخ تابيدي و

  • بیا ای بهتر از جان مگراز ما ، بهتری دیدیزما رخ تابیدی و به چشمت ، دیگری دیدی؟ به چشمم چومی بینی گرانی های دردم رابه گل شبنمی بنشست به قطره ، گوهری دیدی به فریادم برس جانا ، درآغوش تو دارم جان  گمانم اختری دیدی ، درآسمان سحرگاهان مگرافسون شدی جانا ، ز افسون ها ، می دانی؟نکردی حال ما راخوش توافسونگر ،, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها